- باد له
- بن پستان هندی سیمتار
معنی باد له - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نوعی پارچۀ زربفت، رشته های طلا و نقره که با آن جامه را زردوزی کنند
داد و ستد، هم گهولی، گهولش
مفصل کوچک انگشت
نردبان
روز بیست و دوم بهمن ماه. توضیح گویند هفت سال در ایران باد نیامد در این روز شبانی پیش کسری آمده گفت دوش آن مقدار باد آمده که موی بر پشت گوسفندان بجنبید پس در آن روز نشاطی کردند و خوشحالی نمودند و باین نام شهرت یافت. پارچه ای گرد و کوچک از چوب که هنگام رشتن و چرخانیدن دوک آن را بروی دوک نصب کنند، چرخ
پیله ابریشم فیلق، نوعی از ابریشم که هنوز آنرا از هم نگشاده باشند، خرقه درویشان که از پاره های رنگارنگ دوخته باشند مرقع، رقعه و پینه که درویشان بر خود دوزند، خال گوشتی که از بشره آدمی برآمده باشد اژخ مانندی که از چهره شخص بر آید، گل چشم مانندی که از طلا و نقره یا از ابریشم سازند و بر کلاه طفلان دوزند، نگین و مهر انگشتری نگینی که بصورت بادام باشد، هر جنس مطبوع و نفیس
متورم ورم کرده باد کرده پف کرده: چشمهای باد آلو
باد سرما باد چایمان
آرغ، بادی که بصدا از گلو در آرند
باد شکن، داروئی است که نفخ شکم را بنشاند
مغرور و متکبر
پاد زهر
بسیار خردمند، باعقل، با سیاست خوب، با مغز، پیش بین
باد آبله است که آبله هلاک کننده باشد
آس بادی آسیایی که با باد گردد
آبله هلاک کننده را گویند
مستراح و کنار آب
آنکه اجرای عدالت کند عادل، خدای تعالی، روز چهاردهم از ماههای ملکی
آروغ، باد صدا داری که از راه گلو بیرون آید، آجل، رغ، روغ، وارغ، وروغ، رچک، رجغک
بازخواست، کیفر، مکافات، مجازات، سزای بدی، بادافراه، بادفراه، پادافراه
با کسی چیزی بدل کردن، چیزی عوض چیز دیگر گرفتن
فرفره، نوعی اسباب بازی کاغذی سبک و پره دار که بر اثر جریان باد دور خود می چرخد، یرمع، بادفر، پرپره، فرفروک، مازالاق
بادبزن
آنچه با وزش باد دور خود می چرخد
بادبزن
آنچه با وزش باد دور خود می چرخد
مادلین فرانسوی شیرینی بهار نارنج بهارانه
معاوضه، تاخت زدن پایاپای
دستگاه خرمن کوبی
پیلۀ کرم ابریشم، پردۀ نازکی که کرم ابریشم از لعاب دهن خود به دور خود می تند و در میان آن محصور می شود، پیله ها را به ترتیب مخصوصی گرم می کنند و می ریسند تا ابریشم به دست آید، نوغان، پیله، فیلچه، پله
هرچه شبیه مغز بادام باشد مانند نگین انگشتری
خال گوشتی درشت که در پوست بدن پیدا شود، رقعه، پینه
در تصوف جامۀ درویشان که از تکه های رنگارنگ دوخته می شد
هرچه شبیه مغز بادام باشد مانند نگین انگشتری
خال گوشتی درشت که در پوست بدن پیدا شود، رقعه، پینه
در تصوف جامۀ درویشان که از تکه های رنگارنگ دوخته می شد
فرمداری (دولت)، پیروزی
به خدا (صیغه قسم) سوگند بخدا قسم بخدا. شعرم پی ناقدان نافه سکبای مزعفراست بالله
یونانی کالوسک با سمر غول کوشک از گیاهان